محمد فاضلی استاد دانشگاه  نشانه‌های بروز و به شدت آشکار شدن عصر جدیدی در جامعه و حکومت جمهوری اسلامی ایران در حال مشاهده است. من قبلا درباره بروز عصر پسا نوشته‌ام و پسامنابع یکی از مشخصات این عصر است. پسامنابع وضعیتی است که امروز دسترسی جامعه و حکومت به هر چهار نوع سرمایه ضروری برای […]

محمد فاضلی استاد دانشگاه

 نشانه‌های بروز و به شدت آشکار شدن عصر جدیدی در جامعه و حکومت جمهوری اسلامی ایران در حال مشاهده است. من قبلا درباره بروز عصر پسا نوشته‌ام و پسامنابع یکی از مشخصات این عصر است.

پسامنابع وضعیتی است که امروز دسترسی جامعه و حکومت به هر چهار نوع سرمایه ضروری برای بقا و ارتقا محدود شده است. این سه نوع سرمایه عبارتند از: سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی. کاهش سرمایه اقتصادی: دسترسی به فروش نفت بسیار محدود شده و انباشت نتایج چهار دهه سیاست‌های اقتصادی نادرست ظرفیت بازتولید اقتصاد غیرنفتی را به شدت محدود کرده است.

سرمایه اقتصادی برآمده از منابع محیط‌زیستی نظیر آب، خاک، جنگل و… نیز به شدت ضربه دیده‌اند و ظرفیت بازتولید آنها تضعیف شده است. کاهش سرمایه اجتماعی: آشکار شدن انبوهی از فسادها، انحصارطلبی‌های سیاسی و آشکار شدن ریاکاری‌های سیستماتیک سبب فروریزی اعتماد و ظرفیت مشارکت اجتماعی شده است. نابرابری‌های عظیم سر برآورده‌اند و جلوه‌های خشن و زننده تبعیض، فقر و نابرابری به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی مجازی جلوی چشم همه قرار گرفته‌اند.

باور به آموزه‌های قوام‌دهنده انسجام اجتماعی نظیر میهن، اخلاق و … نیز به شدت تضعیف شده است. کاهش سرمایه فرهنگی: مولدان اندیشه، هنر و شناخت‌های دینی به‌واسطه ناکارآمدی‌های آشکارشده در کاربست حکمرانی مدعی دینداری و مشخص شدن خطاهای شناختی فاحش با بحران مشروعیت مواجه شده‌اند. سخن گفتن از بانکداری اسلامی، علوم انسانی اسلامی و بقیه کاربست‌های حکمرانی دینی با مشکل مشروعیت و پذیرش مواجه شده‌اند. این سه سرمایه همانگونه که جامعه‌شناسان نشان داده‌اند که می‌توانند به یکدیگر تبدیل شده و تقویت‌کننده همدیگر باشند، به هنگام زوال و تضعیف، تباهی‌کننده یکدیگر نیز هستند.

زوال هر کدام به تشدید زوال بقیه می‌انجامد. حلقه‌ای خود تقویت‌شونده از زوال این سه نوع سرمایه شروع شده است که هر واحد تباهی در هر نوع سرمایه، سبب نابودی واحدهایی از بقیه سرمایه‌ها می‌شود. درست در میانه این سرمایه‌ها که برای بقا و ارتقای هر جامعه و حکومتی ضرورت مطلق دارند، صداهای بازنگری در مسیر طی‌ شده بلندتر شده‌اند. گفتارهای ناظر بر ضرورت بازنگری را در کلام و نوشتار کسانی می‌بینیم که پیش‌تر از مدافعان تام و تمام همه مسیرهای طی‌شده و سیاست‌ها بوده‌اند. بسیاری از آن‌ها که کماکان تظاهر به دفاع از وضع موجود می‌کنند در جلسات خصوصی از نامناسب‌بودن و مصادیقی از زوال هر سه نوع سرمایه می‌گویند. بخش مهمی از کسانی که امروز صدای شکوه و نقد ملایم و تند هستند، مدافعان و نخبگان پیشین گفتمان حاکم بوده‌اند، اما امروز به تدریج از جریان غالب جدا می‌شوند.

اندیشمندترها هیچ‌توجیه و دلیلی برای تداوم اصرار بر برخی انگاره‌ها نمی‌یابند. آنچه که پیش‌تر نسلچ خوانده‌ام، پرسش‌هایی مردافکن پیش روی نخبگان حاکم قرار داده‌اند و مولدان سرمایه فرهنگی پیشین را به حامیان ساکت و ملایم نسلچ تبدیل کرده‌اند.

صدای بازنگری بی‌گمان بلندتر می‌شود و کاستی‌های واقعیت حاضر را دیگر نمی‌توان با وعده‌هایی درباره آینده، تاکید بر ارزش‌هایی که هیچ‌گاه مصداقی در واقعیت نیافته‌اند یا آرمان‌هایی که بسیاری از گویندگان‌شان خود عین مصداق بی‌حرمت کردن آنها هستند از چشم خلق دور داشت.

نکته مهم این است که مردمان و نخبگان، توأمان به یقین دریافته‌اند که فرارسیدن عصر پسامنابع و زوال صورت‌های سرمایه که ثبات اجتماعی و پویایی تمدنی ایران را تهدید می‌کند، محصول کاستی‌ها و کوشش اندک اکثریت مردمان نیست. اکثریت مردمان این سرزمین بسیار کوشیده‌اند، از جان مایه گذاشته‌اند و چیزی کم نگذاشته‌اند و در فردای این سخت‌کوشی، بر اثر راهی که حاکمان پیش روی ایشان گذاشته‌اند به سختی و دشواری‌های امروز افتاده‌اند. صدای‌بازنگری، صدای ملایم نقد و اعتراض به این وضعیت است که به سرعت در قشرهای مختلف نخبگان پیش می‌رود. راه بسیار دشواری پیش روی ماست. اگر امروز هم بازنگری واقعی شروع شود بعید است زودتر از دو دهه زمان برای رسیدن به سطحی حداقلی از رضایت طول بکشد. بازنگری جدی تنها راه و به قول «مانموهان سینگ» وزیر اقتصاد و نخست‌وزیر سابق هند، تنها راه «کوتاه‌تر کردن زمان رنج کشیدن است.»