تسهیلاتی که اندک و ناکارآمد پرداخت شود مثل آبی است که در بیابان ریخته شود؛ آبی که در بیابان ریخته شود فقط بخار می شود و از بین می رود. بنابراین چنین تسهیلات اندکی نمی تواند کسب و کاری را نجات دهد.
آلبرت بغرضیان

نکته اول این است که ۵۰ درصد حداقل حقوق، اندکی بالاتر از یک میلیون تومان خواهد بود. نکته دوم این است که برای چه مدت می خواهند این مبلغ اندک را بپردازند. این عددها، عددهایی نیست که زندگی بیکارشدگان را تغییر بدهد و نیازهای ضروری زندگی شان را پاسخگو باشد.
چالش اصلی شناسایی این افراد است؛ یعنی کسانی که کرونا باعث بیکاری آنها شده است. مغازه داری که تعطیل شده، شامل این گروه نیست. تنها کارگر و کارمندی که بنا به اقتضای آن سازمان به خاطر تعطیلات کرونایی یا رکود از کار بیکار شده اند در این گروه قرار می گیرند. اگر واقعا این گروه هستند که بیکارشدگان می توانند بیمه بیکاری دریافت کنند چون آنها مشغول به کار بودند و بیمه می پرداختند و در حال حاضر بیکار شده اند. پس این گروه هم می توانند جزو بیکارشدگان باشند نه بیکارشدگان کرونایی. در این میان می ماند آنهایی که دستفروش و دوره گرد بودند و در این شرایط بیکار شده اند. پس آن کسی که پیش از این هم در جستجوی کار بوده در کجای این گروه قرار دارد؟
خلاصه کلام اینکه شناسایی این افراد سخت است و قطعا به عده ای اجحاف خواهد شد زیرا هستند کسانی که به دلیل کرونا بیکار می شوند؛ اما نمی توانند مقرری بیکاری دریافت کنند. به اضافه اینکه رقم پرداختی، عدد منصفانه ای نیست و مانند وام یک میلیون تومانی است که پرداخت شد یا ۱۲۰ هزار تومانی که قرار است بابت تامین کالاهای اساسی بدهیم.
دولت به جای اینکه تسهیلات ارائه کند قیمت ها را کنترل کند. اگر دولت بتواند جلوی افزایش قیمت لبنیات و کالاهای اساسی را بگیرد، مردم و به خصوص دهک های پایین و بیکاران می توانند در هزینه های زندگی خود صرفه جویی کنند و این مساله شامل همه نیز خواهد شد؛ تسهیلاتی که اندک و ناکارآمد پرداخت شود مثل آبی است که در بیابان ریخته شود؛ آبی که در بیابان ریخته شود فقط بخار می شود و از بین می رود. بنابراین چنین تسهیلات اندکی نمی تواند کسب و کاری را نجات دهد. این است که اگر این تسهیلات به سمت تولید برود و بر کاهش هزینه تولید متمرکز شود نتیجه آن خیلی بیشتر از کمک هزینه ناقصی است که جامعه هدف درستی نخواهد داشت.
این در حالی است که نظام آماری ما نیز درست نیست زیرا این نتایج و درصدها با یک سری مصاحبه ها و نمونه گیری ها انجام می شود. ما نمی توانیم براساس نمونه گیری ها بگوییم ۴۰ درصد بیکارشدگان کرونایی شغل یافته اند. باید نظام آماری و ثبت بیکاری ما متحول شود تا بتواند افراد زیادی را شناسایی کند. زیرا آمار موجود در حد نمونه گیری است. مثلا فرض کنید از هزار نفر پرسیده اند و آنها این گونه جواب داده اند و نتیجه گیری کرده اند که ۴۰ درصد به سر کار بازگشته اند. این اعداد اعداد قابل اعتمادی نیست و بسیاری از افراد در این گروه قرار نمی گیرند.
نکته کلیدی در این میان کاهش قیمت های کالاها به ویژه کالاهای اساسی است که بتواند سبد معیشت مردم را ارزان تر کند. بودجه ۱۴۰۰ چنین چیزی را نشان نمی دهد. این بودجه از نظر رفاه اصلا قابل دفاع و حمله نیست ولی در این بودجه چیزی که بخواهد هزینه تولید را کاهش بدهد، وجود ندارد یعنی همه چیز بر علیه سبد معیشت خانوار است زیرا هزینه های عمرانی کم شده یعنی تولید و زیرساخت ها ضربه می خورد.
از طرفی هزینه های جاری بالا رفته که آن هم باز باید دید که کدام موسسات و شرکت های دولتی توانسته اند بودجه بیشتری بگیرند که این هم در نهایت ممکن است خدمات رسانی را بهتر کند. بودجه باید دارای یک مدل اقتصادی باشد تا بشود تاثیرات آن را روی اشتغال، ثبات قیمت ها و رشد اقتصادی سنجید که الان به نظر من بودجه مبنای مدلی ندارد.
این بودجه در راستای برنامه توسعه ششم نیست. یعنی عملا برنامه توسعه در این بودجه فراموش شده است. برنامه ششم با زحمت تصویب شده که قرار است یک ششم یا یک پنجم آن بودجه شود؛ ولی اصلا صحبتی از آن نشده است. این است که نه می شود به این مساله انتقاد کرد و نه می شود طرفداری کرد. صرف این اعداد و ارقام، افزایش رفاه را نشان نمی دهد.