محمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فاضلی استاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انشگاه نظریه پنجره‌های شکسته در جامعه‌شناسی خیلی خلاصه می‌گوید در جایی، محله یا منطقه‌ای که شلختگی فضا، شکستگی در و پنجره‌ها، کثیف و نامنظم‌بودن ساختمان‌ها و تار عنکبوت بستن دیوارها مشاهده شود، جرائم و آسیب‌های اجتماعی محیط مساعدتر دارند؛ فضاهایی که فیلم‌های پلیسی و تبهکاری هم در آنجا فیلمبرداری می‌شوند. آدمیان وارد […]

محمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فاضلی استاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انشگاه

نظریه پنجره‌های شکسته در جامعه‌شناسی خیلی خلاصه می‌گوید در جایی، محله یا منطقه‌ای که شلختگی فضا، شکستگی در و پنجره‌ها، کثیف و نامنظم‌بودن ساختمان‌ها و تار عنکبوت بستن دیوارها مشاهده شود، جرائم و آسیب‌های اجتماعی محیط مساعدتر دارند؛ فضاهایی که فیلم‌های پلیسی و تبهکاری هم در آنجا فیلمبرداری می‌شوند. آدمیان وارد مکان و منطقه‌ای شوند که مثل کارخانه‌ها و ساختمان‌های قدیمی متروک باشد، تصور می‌کنند اینجا که نظمی برقرار نیست، امنیت و ثباتی نیست و خلاصه خود را برای بدترین رخدادها و کارها آماده می‌کنند. کسی در این مکان‌ها دنبال تولید، سازندگی، عشق و آینده نمی‌گردد. گاه که نکات مثبتی درباره حکمرانی و سیاست در ایران می‌گویم یا امیدوارانه به دیدن نقاط قوت و تلاش برای ساختن، یا حتی به عمل ساده صرفه‌جویی در مصرف آب و انرژی دعوت می‌کنم، پاسخ مخاطب، بیش از هر چیز نظریه پنجره‌های شکسته را به یاد می‌آورد. دست روی هر چیز که بگذاری و بخواهی یک نکته مثبت را یادآوری یا به برداشتن گامی کوتاه دعوت کنی، تاریخ سیاست، سیاستگذاری و حکمرانی انباشته از چنان ناکارآمدی، تصمیم‌های غلط و اجراهای ضعیف است که به سرعت با پاسخی از این جنس مواجه می‌شوم: «گیریم که راست میگی، ولی اون کاراشون رو چی میگی؟!! اون فساد، اون گند که زدند، اونجا را که خراب کردند؟ اون را که… ؟!!» ذهن شهروندان به‌هزار دلیل – از جمله واقعیت ناکارآمدی و زندگی دشوار چند ده‌میلیون نفر و نمودهای آشکار تبعیض، بی‌عدالتی و نقض حقوق اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شهروندان – انباشته از تاریخ تلخ تصمیم‌های غلط، وعده‌های محقق نشده، سیاست‌های موهومی، شعارهای غیرواقعی و… است و همه عین ساختمان‌های متروک، دیوارهای نیمه ریخته، خیابان‌های پر از چاله و پنجره‌های شکسته ذهن مردم را انباشته کرده‌اند. سخن گفتن از هر نکته مثبت و امیدوارکننده‌ای یا دعوت به هر گامی رو به جلو، عین آویختن یک نقاشی هر قدر زیبا به دیوار همان ساختمان و خانه‌های متروک و تار عنکبوت گرفته است. بدبختی فقط «پنجره‌های شکسته» سیاست و حکمرانی نیست – که همه حکمرانان کم و بیش دارند – بلکه نپذیرفتن اشتباهات، اصرار بر تکرار همان اشتباهات توسط نخبگان رسوب کرده، نشان ندادن هیچ‌علامتی دال بر عزم بر بازگرداندن آب رفته به جوی و اصرار بر خوب‌بودن همه گذشته، حال و آینده؛ شهروند را خشمگین می‌کند و ذهن او را حتی از دیدن همان یک نقاشی آویخته به دیوار باز می‌دارد. آن کسی که جرات کند در چنین فضایی از امید، تلاش، موفقیت کوچک و… بگوید، به سرعت انگ ریاکاری، دروغگویی، کاسبکاری و… می‌خورد و دیر یا زود، از پا می‌افتد و می‌شود کسی که در انبار کاه پی سوزن می‌گردد، با انبوه نگاه خلایق که عاقل اندر سفیه در او، دلسوزانه یا از سر نفرت، می‌نگرند. «پنجره‌های شکسته» سیاست را حکمرانان باید به رسمیت بشناسند، تعمیر کنند و واقعیت و نمای دیگری از سیاست و حکمرانی ارائه دهند. گوش و چشم ذهن شهروندان اگر تاکنون برای شنیدن و دیدن باز مانده باشد، به سرعت رو به بسته شدن می‌رود.